مقاله

موسیقی معاصر چیست ؟ (یادداشت پنجم و ششم)

تا اینجا از مقوله ریتم و تمبر به اختصار صحبت کردیم، اکنون به مساله چندصدایی‌ها و هارمونی در موسیقی معاصر اشاره می‌کنیم:
۳- چندصدایی جدید به مثابه درنوردیدن سرزمینهای بکر: هارمونی کلاسیک بر مبنای خویشاوندی سوم و مطبوعیت فواصل سوم و ششم و پنجم -که مضارب نزدیک فرکانس پایه هستند- شکل گرفت. مبنای آکوردشناسی و کل هارمونی کلاسیک نیز مبتنی بر‌همین تفکیک مطبوعیت در غالب کنسوناس و دیسونانس بود به نحوی که با گذر از فواصل نامطبوع یا دیسونانسها، به فواصل مطبوع یا کنسونانس برسیم و بر تنش ایجاد شده فائق آییم. اما نیمه پنهان ماه همچنان بکر مانده بود و آن اهمیت ایجابی(و نه سلبی) فواصل دوم و هفتم و چهارم بود که به عنوان ضرایب دور دست فرکانس پایه، نامطبوع تلقی می‌شدند. چندصدایی یا هارمونی مدرن از قضا همین فواصل دور افتاده و غیرخودی را تبدیل به فواصل خودی می‌کند و به این ترتیب از امکانهای دیگر چندصدایی بهره‌مند می‌شود. تئوری چندصدایی علیرضا مشایخی که مبتنی بر‌ فاصله پنجم بنا شده و جذابیت امکانات چنین رویکردی را در قالب آکوردهای ویژه به نمایش می‌گذارد، دقیقا در پی کشف همین سرزمین مهجور مانده در هارمونی کلاسیک است. این گذر کردن با آنسوی مرزهای جزمی و نسبی‌انگاشتن مطبوعیت، همان چیزی است که از رشد بی‌وقفه تکنولوژی مدرن تا نسبیت اخلاق همه فضای فکری انسان معاصر را اشغال کرده است. همانطور که امروز امکانات خودی انگاشتن فاصله هفتم را بررسی می‌کنیم و از قضا تمبر بسیار خاص این فواصل اصطلاحا دیسونانس ما را مجذوب خود می‌کند، در تمامی امور نیز این نگاه منظرگرایانه یا پرسپکتیویستی تا اعماق بافت فرهنگی انسان معاصر رسوخ کرده است. همانطور که چندصدایی مدرن مرکز زدایی شده است، حقیقت نیز از وضعیت مطلق خود خارج شده و تفسیرپذیر و متکثر گشته‌است، همانطور که هارمونی مدرن بیشتر در ایجاد تمبرهای نو نقش‌آفرینی می‌کند، دیالوگ بین عناصری از فرهنگهای بسیار دور، باعث درخشش‌های بدیعی در تمدن انسان می‌شود.ادامه دارد…ا

.

پس از ریتم،تمبر و هارمونی در نسبت با زمان،لایه‌بندی و پرسپکتیویسم در دنیای معاصر، اکنون نوبت به مساله تصادف و احتمالات می‌رسد.
۴- عنصر تصادف به مثابه بازتاب جهان مبتنی بر احتمالات: با پیشرفت جریان آگاهی بشر، مساله تصادف و احتمالاتی بودن رخدادهای جهان با جدیت بیشتری مطرح شد. در ریاضیات جدید زیرساخت درخور و مبسوطی برای تحلیل رویدادهای احتمالاتی تدارک دیده شد، فیزیک آماری رشد کرد، عدم قطعیت هایزنبرگ‌ سربرآورد، سیر تکامل بر اساس احتمالات تبیین می‌شد و… دیگر آن جزمیت قیاس سنتی هم جای خودش را‌ به استقرا داده بود و منطق هم از حالت دوگانه صدق-کذب‌ به منطق فازی توسعه پیدا کرد. به موازات چنین جریانی، ما در هنر شاهد خلق آثاری با بهره‌گیری از عنصر تصادف هستیم، البته تصادفهایی که در چارچوبی کلان‌تر طرح‌ریزی شده‌اند و در شکل‌گیری بخشهایی را به توزیع احتمالات سپرده‌اند. اینکه نوازنده عین نص‌ صریح متن را اجرا کند دیگر ایده‌ای منسوخ است، نوازنده در محدوده‌ای که آهنگساز به او اختیار عمل داده، می‌تواند آزادانه به اجرا بپردازد(مثل در فاصله نتهای می تا لا و با الگوی ریتمیک مشخص) آهنگساز از پیش احتمالات مختلف را پیش‌بینی میکند و در برابر هم قرار می‌دهد تا از مطلوبیت نتیجه مطمئن شود؛ ولی در عوض هم اثر را در هر اجرا زنده نگه می‌دارد، هم از مشارکت خلاقیت مجریان اثر بهره‌می‌برد، هم نوعی عدم همزمانی که بواسطه روشهای کلاسیک بسیار دشوار است را به سهولت ایجاد می‌کند و از آن برای خلق اتمسفر بهره‌مند می‌شود؛ و هم در عمل طنین زمانه‌ای را مرتعش می‌کند که سر تا پای آن مبتنی بر رخدادهای محتمل است و هیچ قطعیت از پیش تعیین‌شده‌ای بر آن حاکم نیست. چه خوشایند انیشتین باشد و یا نه، کائنات با ریختن تاس فعالیت می‌کنند و این مقوله در موسیقی معاصر به شدت مورد توجه قرارگرفته است. اینکه بخشی از اثر به تصادف از یک صدای ضبط شده یا یک موج رادیویی انتخاب شده و یا با یک الگوریتم رند‌وم کامپیوتری ایجاد شود، همه تاکید بر همین مقوله عدم قطعیت و حکمرانی توابع احتمالاتی بر عصر حاضر است.

نویسنده : هانی اشرفی

administrator
مدیر مجله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *