مقاله

زیبایی شناسی کانت

کانت را با انقلاب کپرنیکی اش در حوزه معرفت شناسی می شناسند. یعنی همان طور که کپرنیک به ما گفت این زمین است که به دور خورشید می گردد و نه برعکس، کانت هم به ما نشان داد که این جهان است که دور ذهن می گردد و نه برعکس. یعنی جهانی که ما می شناسیم بشدت تابع ساختار ذهنی انسان است. کانت معتقد بود که ذهن انسان اموری را می تواند بشناسد که زمانمند و مکانمند ( که اینها صور پیشینی شهود هستندد که دارای ضرورت وکلیت هستند.)  باشند و به همین جهت مفاهیمی چون خدا که خارج از مکان و زمانند، از سوی ذهن و عقل نظری نمی توانند شناخته شوند.
به همین جهت اگر بخواهیم یک فیلسوف ذکر کنیم که بسیاری از مؤلفه های روشنگری را در اندیشه خود پنهان دارد، بی تردید این فیلسوف کانت است. بسیاری از متفکران پس از کانت که قصد بررسی مبانی مدرنیته و روشنگری را داشته اند با اندیشه های کانت مواجهه داشته اند. تاثیر اندیشه های کانت در حوزه زیبایی شناسی هم به صورت جدی خود را به ما نشان می دهد.

فلسفه نقادی کانت در پی آن بود که روشنگری رو از بن بستی که درش گیر کرده بود نجات بدهد. بن بستی که از یک طرف خرد رو به سمت متاقیزیک میبرد و از طرف دیگه به سمت ماتریالیسم.

به صورت ساده کانت سه قوه برتر برای نفس قائل است : قوه فاهمه، قوه داوری و قوه عقل. قوه فاهمه  که بزرگترین معیار برای قیاس است ، چون اول مفهمومی کلی را برای ما فراهم میکند،  سپس قوه داوری که جز را تحت کل قرار میدهد و سرانجام قوه عقل از تمام این موارد نتیجه گیری میکند.

در دیدگاه کانت حکم کردن معادل و به معنای فکر کردن میباشد.. به معنای متحد کردن تصورها در وجدان.

کانت این تفکرات رو در سه کتاب مهم و دوران ساز خویش تبیین کرد:

  • سنجش خرد ناب یا نقد عقل محض
  • نقد عقل عملی
  • نقد قوه حکم

کانت در نقد اول بر این فکر بود که طبیعت مانند یک پدیدار عینی است و بنابراین میتوانیم شناخت دقیقی از آن بدست بیاوریم. این کار بر اساس تلفیقی از تجربه و قوای احساس و مفاهیم پیشینی امکان پذیر است.  تجربه و انطباعات اولین محصول فهم هستندد و به این ترتیب فاهمه ماده یافته های حسی رو به عمل می آورد. کانت اصولا میخواهد به ما بگوید که چرا جهان و پدیده های آن قابل اندیشیدن هستندد. میخواهد معتبر بودن شناخت و البته نا ممکن بودن مابعدالطبیعه

را اثبات کند.

اما در کنار آن، کانت اعتقاد داشت که حوزه ها و موارد دیگه ای هم هستندد که باید بهشون توجه بشود و در واقع شایستگی این توجه رو دارا میباشند. یک نظام فلسفی کامل نه تنها از نظر و منطق و فاهمه که باید در خصوص حوزه عمل و زندگی نیز حرفی برای گفتن داشته باشد. بنابراین به  نقد عقل عملی میپردازد که در آن قوانین اختیار رو همان اندازه که قوانین ضرورت در طبیعت هستند ، صادق میداند. اما بعد از این دونقد به این نتیجه میرسد که هنوز چیزی این وسط کامل نیست و کمبودی رو احساس میکند و آنهم احساس است که برای تجربیات و زندگی بشر بسیار مهم و نقش اساسی را حتی ایفا میکند.

پس به این نتیجه میرسیم که شناخت، احساس و میل سه نحوه آگاهی هر انسانی هستند و و احساس نقش واسط رو در میان آندو ایفا میکند . پس اگر فهم رو همان قوه شناخت بدانیم و عقل رو همان قوه میل ، پس قوه حاکمه نیز همان قوه ای است که به احساس لذت و الم مربوط میشود.

در نامه مشهورش به راینهولد میگوید: “در واقع قوای نفس سه گانه اند : قوه شناخت ، احساس الم و لذت و قوه میل. من در نقد عقل محض اصول پیشین قوه شناخت و در نقد عقل عملی اصول پیشین قوه میل را یافته ام. اینک به دنبال اصول پیشین قوه دوم هستم.نقد قوه داوری گذار از فلسفه نظری به فلسفه اخلاق را عملی میسازد. ”

در نقد سوم یکی از محورهای بحث کانت نشان دادن زیبایی است و  میگوید که زیبایی هنری به لذت و ادراک حسی وابسته اند و نه به مفهوم سازی. در نگاه کانت ما در مورد امر زیبا داوری عقلی می کنیم، اما خب درک زیبایی امر زیبا از منطق و کار عقلانی جداست و به ادراک حسی برمی گردد. با این همه، مثلا هنگامی که من بر زیبا بودن یک گل صحه می گذارم قصدم این نیست که نشان دهم این گل فقط برای من زیباست، بلکه قصدم آن است که زیبا بودن این گل رابرای همه کس در همه جا نشان دهم.
اینجاست که طرح فکری- فلسفی کانت در مورد زیبایی و امر والا با کل طرح فکری وی پیوند برقرار می کند. زیرا چه در معرفت و چه در اخلاق و چه در زیبایی کانت به دنبال گزاره ها و احکامی است که برای همه و در همه جا صادق باشد. اصلا معنای کلی و ضروری بودن نزد کانت همین است. کانت تمهیدات بسیاری میاندیشد تا به این احکام کلی برسد. کاری که سخت به نظر می آید. آخر چطور می توان از احساسات فردی افراد در مورد یک گل به این جا رسید که این گل برای همه و در همه زمانها و مکانها زیباست. کانت اینرا با احکام خودش نشون میدهد که به آن باز خواهم گشت.
فهمیدیم که کانت زیبایی را لذتی معرفی می کنه که از هر فایده ای دور است، و بر این اساس تفاوت  امر مطبوع و امر زیبا و امر خیر را توضیح میدهد.. امر مطبوع میل و هوس را ارضا می کند و میان انسان و حیوان مشترک است. امر خیر با ارزشهای اخلاقی سروکار دارد و حتی فرشتگان هم مانند انسانها با آن سروکار دارند. اما امر زیبا هیچ ربطی با هوس و شهوت و میل ندارد و سرچشمه آن حس است که این هم مختص انسانهاست.
به نظر کانت از آنجا که زیبایی لذت بدون سود است و از آنجا که این زیبایی به میل و خواست انسان ارتباطی ندارد، این نکات می توانند زمینه فهم کلی و عام آن را فراهم کند. زیبایی غایتی دور هر گونه قصد و نیت است.
اثر هنری تنها به خاطر خودش و نه به جهت چیزی دیگر مورد بررسی و توجه قرار می گیرد. مثلا اگر  فیلمی مانند هفت دیوید فینچر را از جهت دینی یا اخلاقی مورد توجه قرار دهیم، آن را به عنوان اثر هنری ندیده ایم. آنگاه این فیلم را به عنوان اثر هنری دیده ایم که تصور کنیم این فیلم به خاطر خودش و نه به خاطر چیز دیگری دیده شده است.

در پیش از کانت دو رویکرد در زیبایی شناسی کلاسیک بوده که کانت مشخصا با هردو مخالفت مینمود. از یک طرف او هنر را نماینده حقیقت نمی دانست، در حالی که تفکر سنتی در زمینه زیبایی شناسی این بود که نسبتی تام و کاملی میان واقعیت و هنر برقرار می کرد و از سویی دیگر حس گرایی افرادی چون هیوم را هم نمیپذیرفت. او نمی توانست بپذیرد که تجربه زیبایی شناسی صرفاً توانایی حسی آدمی و بر پایه انطباعات حسی باشد. کانت تجربه زیبای شناسانه را تجربه لذتی خاص معرفی میکرد. هنگامی که ما اثری هنری را مشاهده می کنیم، از تعادل میان خیال و عقل لذت می بریم و این یک لذت زیبایی شناسی است. این تجربه البته با مفاهیم همراه نیست. از سوی دیگر این لذت زیبایی شناسی لذتی نیست که از نوع ارضای نیازها و اشتیاق ها و خواستهای انسانی باشد. لذتی است کاملا جدا از منافع و امیال ما. همان طور که گفتیم این زیبایی تلفیقی از خیال و عقل است. بنابراین از یک سو زیبایی ریشه در واقعیت صرف ندارد و از سوی دیگر ناشی از حس صرف هم نیست.

 

تمایز میان امر والا و امر زیبا

سنت فکری قرن هجدهم می گفت در برابر امر زیبا شیفته و مفتون می شویم (امر زیبا با عشق پیوند دارد) و با امر والا به تعجب و شگفتی و حیرت دچار می شویم. برک حس امر والا را تلفیقی از حس های گوناگون می دانست. اما در نگاه  کانت امر والا آن چیزی است که به صورت ناب ساده و عظیم است. البته  تعریف برک و تعریف کانت از والایی اشتراکاتی با هم دارند، اما عین هم نیستند. در حالی که امر زیبا محدود است امر والا نامحدود است. امر زیبا را می توان نشان داد، اما امر والا را به دلیل نامحدود بودن نمی توان نشان داد. نسبت انسان با امر قدسی به خوبی می تواند این والایی را نشان دهد. مثلا کلیساها و مساجد و موسیقی مذهبی..  در اینجا ما با موجودی بدون انتها و عظیم و سترگ رو به رو هستیم که همه وجود ما را در برمی گیرد و در ما احساس شگفتی و تحیر ایجاد می کند. حیرتی که برای آن پایانی نیست. زیرا این موجود امری بی پایان و بی انتهاست.

 

احکام کانت در خصوص زیبایی

در نظر کانت احكام مربوط به زیبایی كه «احكام ذوق»و تحلیل امر زیبا نیز نامیده شده است، برحسب چهار «وجه» و جهات چهارگانه‌ی حكم ذوقی و نیز جدول مقولات چهارگانه تجزیه و تحلیل می‌شوند، یعنی طرح کلی چهارگانه صور منطقی احکام :

  • كیفیّت
  • كمیّت
  • رابطه و نسبت
  • جهت

اوّل از لحاظ كیفیّت:  بی‌غرض بودن  زیبایی‌شناسانه اثر هنری مثل احكام عادی، تجسّم یک شیء و بازنمود تصویری آن را عنوان یك مفهوم و صورت عقلیدر نظر نمیگیرد، اما رابطه‌ای را میان بازنمود و رضایت و خرسندی بی‌غرضانه خاصی یعنی رضایت مستقل از میل و اغرض  بیان می‌كند.  هنر و حكم زیبایی و ذوق متفاوت از اخلاق و حكم اخلاقی  است، كه هنگام صدور حكم درباره ی اشیاء مفید و نیكو و یا مطبوع به غرضی می‌گراید. از این‌‌جا حكم اخلاقی بی‌غرض نیست. امّا وقت که تصویری زیبا میبینیم و حكم به زیبایی آن میدیم این حکم از هرگونه سودایی مبراست. از این‌جا تفاوت است میان احساس مسافری كه در بیابان با سرابی مواجهه می‌شود محو زیبایی آن میشود ، با احساس مسافر خسته و تشنه‌ای كه جرعه‌ای آب برایش حکم کیمیا را دارد. برخورد مسافر اول زیبایی‌شناسانه است، اما حكم مسافر دوم از نیاز و میل او سرچشمه می‌گیرد. به این ترتیب متوجه می‌شویم كه در این‌جا وصف كیفی و جهت كیفیت زیبایی در نظر كانت آورده می‌شود: زمانی‌كه زیبا مورد رضایت، منزّه و بی‌شائبه است.

دوم از لحاظ كمیت:   عام و كلی بودن زیبایی‌شناسانه اثر هنری که موجد رضایت همگان هست: کلیت این حکم البته ذهنی است برای این حکم ما قوه تخیل را در پیوند با فاهمه و فهم به سوژه و حساس لذت و الم آن نسبت میدهیم. به قول کانت اگر کسی بگوید که فلان غذا مطبوع است میتوانیم سخن او را تصحیح کنیم و بگوییم که فلان غذا یا خوراک برای تو مطبوع است. چون مشخصه که هر کسی نسبت به امر مطبوع ذوق حسی مخصوص خودش را دارد. این صرفا بر پایه ذوق است و زیبایی شناسی در آن به دلیلی عدم کلیت راهی ندارد. اما هنگامی که اظهار میکنیم که امری زیباست ، دیگر منظور ان نیست که تنها برای من زیبا تصور میشود ، در واقع اینجا به نوعی حکم میدهیم که  زیبایی را صفتی از آن عین و امر میگیریم و بنابراین بدیهی است که همگان باید چون من به زیبایی آن حکم کنند . به این شکل و صورت این حکم مدعی دارا بودن توافق همگانی است. هم بر پایه ذوق است و هم زیبایی شناسانه. این شکل از همگانی بودن رضایت به عنوان پیش داوری زیبایی شناسانه است و مستقل از مفاهیم میباشد.

 

سوم از نقطه نظر نسبت و رابطه: خصلت چیزی که زیبا خوانده میشود این است که غایت مندی بدون غایت داشته باشد. بدون غایت معین. دواری زیباشناسانه رها از هر نیت و غرض است زیر هر نیتس و غرضی به سود و بهره و یا تصور و پندار بهره ختم میشود. اما در حک به زیبایی در واقع این زیبایی است که هدف نهایی و قطعی است. زیبایی غایتی بدون فرجام است. پس اگر آنرا در خدمت هدفی متصور شویم یا ابزار رسیدن به هر غایتی، حک فرجام شناسانه داده اسم. باید مورد زیبا را در خود و برای خود زیبا بدانیم ، زیبایی خودش باید هدف و غیاتش باشد.

در زندگانی عملی در هرجایی كه نظم و ترتیب عاقلانه مشاهده می‌نماییم، غایتی نیز در آن دیده می‌شود. نجاری كه اجزاء مختلفی را به هم وصل نموده، و میزی درست كرده، منظور و نیّت و غرضی داشته است. پس در هر تناسب، غایت و منظوری موجود است. در صورتی‌كه در زیبایی «تناسب» موجود است، ولی منظور و غایت و غرضی در كار نیست. گیاه‌شناس می‌داند كه غایت و غرض گل چیست و گل عضو تولیدِمثل گیاه است، ولی هنگامی‌كه از زیبایی آن لذت می‌برد، به هیچوجه ناظر به این غایت طبیعی شیء نیست. كانت از این‌جا به تعریف سوم خود می‌رسد: «زیبایی صورت غائیت یك شیء است، از این لحاظ كه در آن محسوس و مدرك است بدون تصور غایت و مقصد.

 

چهارم از لحاظ «جهت» ذهنی:

این حکم به این معنیه که رضایت حاصل از نظاره یک عین زیبا ضروریه. اما این ضروری بودن ضرورتی عملی یا نظری نیست بلکه  نمونه وار یا الگوواره میباشد. یعنی ما رضایت ما از تصویر یا امر زیبا را به الگو و نمونه ای برای دیگران تبدیل میکنیم. مستقل از مفاهیم. اما قاعدتا پیش شرطش وجود حس مشترک میان ماست. وقتی ما چیزی رو زیبا میدانیم ، حکمی ضروری و کلی داده ایم ، پس همانطور که شناخت رو که کلیت و ضرورت داشت به دیگران میتوانستیم انتقال بدیم، احساس زیبا را هم میتوانیم  و  این ضرورت و کلیت صرفا معطوف به لذت میباشد. پس اعتبار همکانی دارد وقتی اثر هنری خیال رو در ما بوجود می آورد پس این خیال دارای یک اعتبار همگانی میباشد.

 

موسیقی و کانت

در نقد سوم و در تقسیم بندی هنرها، کانت هنرها را به سه دسته اصلی تقسیم کرده است: دسته اول یا هنرهای گفتاری، در برگیرنده فن بیان و شعر است. دسته دوم یا هنرهای شکل دهنده، مجسمه سازی، معماری و نقاشی را شامل می شوند. دسته سوم هنرهای نمایش احساسات است که موسیقی نمونه آن محسوب میگردد. از دید کانت این صداست که تاثیر را بیان می کند و به طور فراگیر قابل ارتباط برقرار کردن است. برای اندازه گیری کیفیت موسیقی، او اندیشه خالص بودن صدا را، مانند خالص بودن رنگ در نقاشی، عنوان کرد: این خلوص صداست که تجربه زیبایی را القا می کند.

کانت به تشریح صداها و تعیین درجه خلوص آن ها نیز پرداخته است. او می گفت تمام صداها خالص نیستند؛ تنها صداهای زیبا خالص اند و یک صدای خالص، هیچ ارتباطی با صدای مطبوع ندارد. موسیقی مطبوع، در درجه پایین تری از موسیقی خالص قرار دارد, زیرا اولی منوط به ذوق و سلیقه شخصی است و دومی یک استاندارد جهانی دارد. به نظر کانت، صداهای طبیعی چون صدای پرندگان، صدای انسان و همه صداهای طبیعت، صدای خالص محسوب می شدند. صدای بلبل بسیار مورد توجه کانت بود و آن را طبیعی ترین صدا می دانست.

administrator
مدیر مجله.

1 دیدگاه

  • قصیده 14 تیر 1400

    منابع نداره نمیشه از مطالب استفاده کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *