دسته بندی نشده مقاله

عصر انتقال گفتارهایی از کارل هاینس اشتوکهاوزن در باب جهان، انسان و موسیقی

ترجمه علیرضا امیرحاجبی

پیشگفتار: آثار کارل هاینس اشتوکهاوزن (2007-1928) به هر شکل مناقشه برانگیز است. بسیاری از نوشته ها و گفته هایش موجب خشم دیگران و حتی طرفداران و شاگردانش شده است. طبع و لحن انتقادی اشتوکهاوزن نشان دهنده وجود یک ذهن فوق العاده پویا و سیال است.ذهنی که با موضوعات بطور خودکار درگیر می شود و آنها را به چالش می کشد.باوجود اینکه وی خود برآمده از محیط اندیشه مدرنیسم است اما به جهان مدرن بشدت حمله ور می شود و از آن انتقاد می کند. 

اشتوکهاوزن هیچگاه تمایلات عرفانی خود را پنهان نکرد و آن را ترویج می کرد.وی درون نگری را یکی از مهمترین راه حل ها برای انسان معاصر می دانست.تمایلات شدید وی به شمنیسم،جادو و تصوف نیز ریشه در همین اعتقاد دارد.هرچند بسیاری از نقطه نظرات اشتوکهاوزن رادیکال و افراطی به نظر می آید اما باید توجه داشت که رادیکالیسم در هنر و اندیشه راه را برای حضور و ورود سایر هنرمندان و اندیشمندان می گشاید. اگر رادیکالیسم هنرمندانی چون اشتوکهاوزن نبود موسیقی و هنر آوان گارد قرن بیستم هیچگاه شکل نمی گرفت. اشتوکهاوزن انسانی جستجوگر بود که نحوه جدید و پیچیده ایی از نگرش به موسیقی را ارائه داد که درک اش مستلزم صرف زمان و تلاش فراوان است. 

1.عملکرد تمامی نظام های غربی – یعنی عدالت، اقتصاد و سیاست –  بر اساس اندیشیدن است. نکته اصلی این است که چرا ما دیگر نمی توانیم د پیشرفت چشمگیری داشته باشیم.گمان می کنم دلیل این عدم توانایی بسته بودن و درونی شدن سیستم است و اینکه ما دیگر نمی خواهیم مشکلات بزرگ و تعیین کننده را حل کنیم. انسان جهت پیشرفت باید در سطحی متفاوت از سطح منطقی، به شکلی ساده قابلیت هایی را در خودش توسعه دهد.

  امروزه نیازهای اکثر مردم جسمانی است به همین دلیل سراغ پزشکان می روند و برای نقصان و مشکلات روحی خود سراغ وکیل یا روان پزشک می روند تا از آنها محافظت شود. زیرا خودشان مهارت حل مسئله را ندارند. دلیل این وضعیت خود انسان است که برای کسب مهارت های لازم اقدام نکرده است. همین نیاز به روانپزشک و وکیل وضعیت را وخیم تر و انسان را ناتوان تر می سازد.  

به واقع معتقدم که از طریق بازآفرینی شخصیت‌ها، می توان به توسعه دست یافت. تنها فرد است که می تواند جامعه را تغییر دهد. حتی یک نفر می تواند مسئله ایی بدیهی را تغییر دهد.چند وقت پیش متوجه شدم که یک دانش آموز توانایی تله پاتی دارد و توانسته بسیاری ازهم کلاسی های خود را آموزش دهد تا بدون ترس با انسان ها و حیوانات با شیوه ایی کاملا هماهنگ ارتباط منطقی برقرار کنند.

 پس از آلمان، روس ها، آمریکایی ها و هلندی ها نیز موسساتی در زمینه آینده و ذهن انسان راه اندخته اند.

 اینها مؤسسات کاملاً جدیدی هستند که در زمینه ذهن و آینده بشر پژوهش و فعالیت می کنند. بخصوص در زمینه پیش بینی ها و تحولات صد تا صد و پنجاه سال آینده و نیز در حوزه های اجتماعی،علمی،فنی و سایر زمینه ها. شما به راحتی می توانید از آنها بپرسید مدل مو سال 2020 چه خواهد بود. یا چگونه نوزادان در آینده به دنیا می آیند.

2. ” HymnUnion ” نام  نهضتی پساجنگ است که بسیاری از مردم به عنوان شهروند جهان سعی کردند بدآن بپیوندد.آنان برای نخستین بار در شهرهای بزرگ جهان دست به تحصن زدند و پلاکارتی روی سینه‌شان آویزان کردند که رویش نوشته بود: ” ما نخستین شهروندان جهان هستیم.و دیگر نمی خواهیم بلژیکی یا فرانسوی یا آلمانی باشیم.

آنان خود را به عنوان اعضای بشریت معرفی کردند و  نه به عنوان کسی که می خواهد از منافع ملی دفاع کند.آنها با اتحاد تمامی سرودها و آوازها هویت انسانی خود را به نمایش گذاشتند.

هرچند که من نام انسان را  پلورامون  (متکثر) گذاشتم اما

فکر می کنم این نامی ست که خود انسان  انتخاب کرده است – انسان پلورالیست (تکثرگرا) که مافوق تمامی مونیست ها ( یگانه باوران) است. بنابراین چنین انسانی نماینده کامل خودش است: کسی که می خواهد کثرت را حفظ کند ، اما به روشی متحد. (وحدت حین کثرت).

3. قبل از هرچیز باید به جوانان در مورد شناخت بدن خود آموزش داده شود. این شناخت همان مراقبه است.

 یعنی نه تنها دور شدن از فکر کردن بیهوده را یاد بگیرید، بلکه بیاموزید چگونه مراقبه کنید. یعنی

جریان های الکتریکی که وارد بدن می شود را درک کنید و این که بدانید منشأ این جریان ها ویژگی فراشخصی دارد. نکته مهم این است که: چگونه از تمام اعضای بدنم آگاه باشم؟ چگونه می توانم در هر موقعیت استرس زایی آرام باشم؟ چگونه می توانم با شخص دیگری بدون نیاز به صحبت دائم و بدون اینکه مدام باعث سوء تفاهم شوم ارتباط برقرار کنم؟ چگونه می توانم با افراد دیگر در مدت زمان طولانی ارتباط برقرار کنم.

وابستگی به چیزهای احمقانه ای مانند تلفن در زمانی که فرد در صدد پیشرفت است جواب نمی دهد.

زبان تلفن یک زبان احمقانه غیرواقعی  است.همچنین تلویزیون… چگونه می توانیم بدون نیاز تصنعی به تلویزیون، ارتباط را تجربه کنیم؟ زمانی که تصویربردار گوشه ایی ایستاده و شخص دیگری میکروفون خود را تنظیم می کند، دروغی در جریان است.اینجا جایی ست که هیچ چیز واقعی نیست، بلکه بیشتر وانموده (نمایش) آگاهی ست و گویا فعلا تمام جهان این چنین مشغول است.

4.تبدیل شدن به یک جانشین.

 یک توهم.

 یک جایگزین.

تلاش برای یافتن جایگزین.

حالا جنگ جایگزین آرامش شده است.

در سال 1945 من به اندازه کافی خوش شانس بودم که توانستم از جنگ جان سالم به در ببرم و تنها چیزی که برایم باقی مانده بود خودم بودم.چه داشتم؟ تمام چیزی که داشتم اندیشه هایم بود و سپس در طول زمان، لباس من، غذا،مسکن و کار.

5.مطمئن هستم که ما هم اکنون درگیر یک وضعیت انتقالی هستیم که بسیار مهم خواهد بود: شکستن و دور شدن از فرآیند انشاء متن موسیقایی. تا به امروز نوشتن قطعه همه چیز بود. برای مالکیت  آن، متن باید چاپ می شد. سپس متن را  نوازنده یا دیگران دریافت می کردند.بعد نوازنده مجبور می شد تا متن را بخواند و رمز گشایی کند. با چه چیز؟ با تفکر.

تفکر باعث می شود که نوازنده در ارتباط با سازش اندام خود حرکت دهد و همین امر منجر به تولید صدا می شود. نوازنده هنگام  نوازندگی صدا را می شنود. بدین ترتیب او کاری  که انجام می دهد را اصلاح می کند.

6.دستورالعمل ها – مانند متون  پروژه “از هفت روز”… این قطعات توسط نوازندگان تفسیر می‌شود و هر نوازنده را ملزم می‌کند مسئولیت فوق العاده ویژه ایی را  برعهده بگیرد.

 7.در واقع ما ظهور دوره ایی کاملاً جدید از رشد انسانی را تجربه می کنیم.این با اولین پروازهای سرنشین دار به ماه تثبیت شد: فتح ماه در واقع فقط تحقق چیزی بود که پیش از این ژول ورن و بسیاری دیگر از اندیشمندان، به ویژه هنرمندان برای مدت زمان مدید درون خود  تجربه کرده بودند.

 این یعنی توانایی تفکر در دوره های زمانی بسیار طولانی تر و در حین فرآیندها. یعنی آنها به جای اینکه در درون خودِ تفکر و موقعیت اش ثابت و بی حرکت بمانند به سیر و سفری طولانی می پردازند. 

8. متافیزیک یک دیدگاه واقعاً جدید و مفید برای علم است.متافیزیک نوعی معنی درونی را برای علمی مانند فیزیک خلق می کند و می بینید که امروزه از یک داستان علمی تخیلی بسیار فراتر رفته ایم.

رمان‌ها به ما نشان می دهند که فراتر خودشان و حتی معانی شان حرکت می کنند و انسان را با خود همسفر می سازند.

9.البته من یک  موسیقیدان هستم.این لطف خداوند بوده و شاید این مهمترین استعدادی ست که دارم.

درعین حال می‌توانم یک مهندس یا نقشه‌بردار بسیار خوبی باشم. یا میتوانم راهنمای سفر سفر شوم.

 می توانم به یک راهب هندو تبدیل شوم که بر نیروهای کیهانی تمرکز می کند و تلاش دارد

 این نیروها را به دیگران منتقل کند.همچنین می‌توانم سرگردان به سراسر جهان سفر کنم و برای نیازهای اولیه ام از مردم کمک بخواهم.

10.این شرم آور است که بسیاری از روشنفکران  نمی توانند مرا در یک دسته قرار دهند و خیلی راحت تر است که مرا منزوی و طرد کنند.شرم آور است که با انسانی مثل من چنین برخورد می کنند.

البته قابل درک است که آهنگسازان، در واقع همکاران  باید با همدیگر منصف باشند، همانطور که  دانشمندان در حوزه های مختلف اینچنین هستند. آهنگسازان باید کمک کنند تا موسیقی به عنوان یک کل  توسعه یابد و به جلو حرکت کند: زیرا پژوهش موسیقی، تلاشی ست در مورد آنچه که انسان می تواند به شکلی درونی تجربه کند. حالا چه می کنند؟ با بحث و جدل به وقیحانه ترین شکل به سرزنش من می پردازند.

11.چیزی که می‌خواهم بگویم این است که انسان دارای تعداد باورنکردنی مهارت‌های توسعه نیافته ست که به خواب رفته اند.اما می توان فوراً آنها را بیدار و توسعه داد، حداقل تعداد کمی از آنها  را می توان توسعه داد.باید به انسان ها نشان داد که چگونه می توان این کار را کرد. تا به خوبی برای مواجه با شرایط وحشتناک، غیرقابل پیش بینی و بحران هایی در حال نزدیک شدن به ما هستند آماده شوند.

 باید آنچه را ناخودآگاه می نامیم ترمیم،منظم و سازماندهی کنیم.

12.سوررئالیسم تجربه باورنکردنی مهم قرن ماست. منظورم این است که سوررئالیسم را نه تنها در نقاشی،شعر و مجسمه سازی، بلکه بطور فرموله شده  می توان در موسیقی ادگار وارز و تاحدی در موسیقی استراوینسکی یافت.من یاد گرفته ام که وقتی شخصی امری شگفت انگیز را تجربه می کند به نوعی هوشیاری می رسد.

 گاهی اوقات در زندگی روزمره هم این اتفاق برای من افتاده البته به ندرت و نه به این شکل شدید: روزی  من کاملاً با یک گیاه همذات پنداری کردم.این اتفاقی بود جلوی خانه روی داد. یا یک بار هم من با یک بز این اتفاق افتاد و واقعاً احساس کردم که با آن بز یکی شده ام.من یک بز بودم. می توان یک گل رز بود. 

 در دنیایی آزاد  ما دیگر یونیفرم (همشکل) نیستیم، بلکه برای هر یک از ما این امکان وجود دارد که از انتخاب آزاد خود بهره ببریم. این وضعیت نیازمند به شخصیت هایی بسیار بیداراست. این همان چیزی است که هنر می گوید  به ویژه در هنر اروپایی که بدآن سوررئالیسم  اطلاق شد و من نیز همان راه را ادامه می دهم.

می توان بدآن “فوق واقع گرایی” نامید. چیزی فراتر از واقعیت  که ما را احاطه کرده و اینکه تلاش می کنیم  آن را به عنوان جهان ممکن و آزاد مورد بررسی و در آن زندگی کنیم.

 در چنین جایی ظاهراً درجات وجودی و چیزی که بدآن تبدیل می شویم تعیین کننده است: ناخودآگاه ( یا آنچه ما ناخودآگاه می نامیم) از یک سو و از سویی دیگر برخورداری از خودآگاهی که حداقل ظرفیت تفکر است. فکر می کنم آگاهی از این دو و بهره گیری همزمان شان می تواند در زمینه توسعه به انسان کمک فراوان کند.

13.تفکر در دو هزار سال گذشته به حدی خود را به عنوان فضیلت معرفی کرد که بیشتر مردم بر این باورند که این تنها وجهی است که هویت انسان را مشخص می کند و بالاترین چیزی است که می توان به آن رسید.در حالی که امروزه تصویر تفکر می تواند در ماشین ها و تکنولوژی منعکس شود و ما را متعجب کند.در آینده  فجایع باورنکردنی رخ خواهد داد که نتیجه پیشرفت طولانی انسان است. زیرا نتوانستیم به اندازه کافی سایر مهارت ها به غیر از توانایی تفکر را توسعه دهیم.

نود درصد از مردمان جهان مانند نوزادان بی پناهی هستند که به سختی می تواند حرکت کنند: آلودگی ها،بحران های زیست محیطی و ترافیک.

 تلفنی که بعد از صفر اول همیشه مشغول است. روابط بین فردی بیشتر ناکارآمد شده. روابط جنسی کارایی زیستی خود را از دست داده. چرا؟ پاسخ ساده است: زیرا انسان آماده نیست.

خود را بدون استفاده از سیستم های تحمیلی حاضر وآماده و بطور یکنواخت ایمن نگه دارید .

14.من از تجربه دوران جوانی خودم می‌ گویم. زمانی به هیتلر و نازیسم علامند شدم. سپس همه چیز عوض شد. برعکس شد و تبدیل به دموکرات مسیحی شدم. بعد از آن قرارشد سوسیال دموکرات شوم و سپس در صورت امکان بطور مغرضانه مارکسیست کوبایی یا شاید حتی یک مائوئیست. اگر فردی قادر باشد از طریق شخص دیگری به خود توجه کند تا ببیند در حال انجام چه کاری است و بر این اساس تصمیم بگیرد دیگر مجبور نیست از چیزی بترسد یا با پلیس و وکیل تماس بگیرد.

 گرایش کنونی این است که هنرمندان به یک حزب خاص می پیوندند و با صحبت کردن از موضع حزب مذکور، بدآن افتخار می کنند.

من برای اکثر افرادی که خود را از نظر ایدئولوژیکی و حزبی معرفی کرده اند، دردسرساز هستم .

 برای کمونیست ها یک سرمایه دار به نظر می رسم و برعکس. در آمریکا به من می گفتند کمونیست. همانجا بود که خانمی به من گفت: اوه… مطمئنم تو هم کمونیست هستی.

انسان باید به انسانیت به عنوان بدنی نگاه کند که یا کارایی دارد یا ندارد. درست مانند بدنی که برخی از اندام هاش دچار شکستگی یا اضمحلال می شود.

  جایی برای انسان لازم است تا به تعادل کلی برسد. برای من این جا کیهان است. منظورم چیزی بیرون از ما نیست، بلکه با فکر کردن به کیهان به یگانگی با سایر چیزها می رسیم، یگانگی با کلیت جهان، یگانگی با تمامی موجودات متفکر و نیز یگانگی با چیزی که نمی توان از آن نام برد.اطمینان که یک مرکز، یک مرکز معنوی همیشه لازم است. 

15. چیزی را  می توان اثر نامید که  بر اساس توافقات معینی تکامل می یابد، حتی اگر آن توافقات فقط ذکر شوند.سپس فقط نتایج ناخواسته، مقیاس های نیمه کاره یا کلیشه ها یا فقط آنچه نوازندگان در بی نظمی می نوازند باقی می ماند.

 چرا بسیاری از آهنگسازان جوان قادر به آهنگسازی نیستند؟

 من  پاسخ می دهم: چون موضوع را ساده می پندارند. به همین دلیل دیگر قادر به تصمیم گیری نیستند. اما زمانی که آنها بدانند چیزی باید در خودشان اتفاق بیفتد و نه به این دلیل که منطقاً اتفاق بیافتد؛ پاسخ شخصی خود را خواهند یافت. اما چون از همان ابتدا به طور شرطی فکر می کنند که حالا باید این کار را انجام دهم در خودشان گیر می کنند و پیشرفتی ندارند.

شاید آهنگساز آینده نقش یک راهب خردمند را در یک مرکز معنوی برعهده گیر.شخصی  که به دورن خود آگاه است  و روی شیوه خاصی از تولید موسیقی توسط ذهن متمرکز شده و می تواند تمرینات ویژه ایی را برای تولید نوعی از موسیقی انجام دهد.

16.میکروفونی شماره یک هنوز یک قطعه نسبتاً از پیش تعیین شده است:قطعه خوانده می شود و آنچه خوانده می شود اجرا می شود.

صدا

زمان

اندازه گیری و  همزمانی نوازندگان توسط 

شمارش ، علائم متقابل، و… تنظیم می شود.

 قطعات دیگری مانند ” از هفت روز” هست  که در آن پیشنها می شود هیچ فرآیند فکری خاصی بوجود نیاید. فقط یک حالت ذهنی کلی توصیف یا تحریک می شود. نوعی دست کشیدن از منطق

فکری و فقط پیگیری آن نه به شکل قیاسی، بلکه به شکل اشتقاقی یعنی به جای گفتن اینکه من این یا آن کار را انجام دهم، این من هستم که چنین کاری می کنم، فقط به طور مستقیم بر اساس شهود عمل می کند. عملی خالص، ناب،پوچ و بدون نیت.

یعنی نوازنده و خواننده مطلقاً چیزی نمی خواهد و مانند یک ابزار زنده عمل می کند که

در یک وحدت برتر کنش و  واکنش نشان می دهد.

 بطور مثال من ارتعاشی ریتمک در اندام تو ایجاد می کنم.

روی یک بخش با پنج گروه از ارتعاشات مختلف که هر نوازنده آن را بطور متوالی و آزادانه با دیگران مبادله می کند: از بدن شما، از اندام شما، از ضربان قلب شما،از نفس کشیدن تان ،مولکول های شما،  مدل های اتم شما و کوچکترین ذرات، تا جایی که آگاهی شما درک اش می کند. باید همه این فرصت ها را ایجاد کنید.

 اینکه یک رویداد واقعاً تا حد امکان غیرقابل پیش بینی باشد. به طوری هر مخاطب از قبل نداند که چه خواهد شنید و سپس مانند یک کنترل کننده، احساس می کند که یادداشت ها مهمتر از خود موسیقی  است.

اینها نشانه های بسیار دقیقی هستند. اما در متن این موضوغات از احتمالات عادی فراتر می روند: در ابتدا و به عنوان یک موسیقیدان،فرد  کاملاً مبهوت می شود و فکر می کند نمی تواند این کار را انجام دهد. اگر با موسیقی یکی نشوید قطعاً گم شده اید. شما زمان را از دست داده اید. زمانی که در آن به موسیقی گوش می کردید را گم کرده اید.

17.در حالت خلسه ناگهان با همه چیز یکی می شوید. شخص نه تنها خود محور نیست، بلکه دیگر نیست که خود را جدا از کل بداند.عمیقاً به موسیقی گوش می دهم، بالاتر از همه، این حالت در من

تجربه ایی تولید می کند و همچنین تجربه افراد دیگر را درک می کنم. که می تواند منجر به این شناسایی بسیار آگاهانه شود. همان چیزی که تن ها می توانند تجربه کنند.

 کسانی که بر اساس شهود زندگی می کنند دائماً چیزی را بطور غیرمنتظره دریافت می کنند که قبلاً وجود داشته.در این مورد می توان ازنوعی مالکیت صحبت کرد. مالکیتی که فقط می تواند برای خودش وجود داشته باشد.سپس آن را به کل بازپس می دهد.این مشکلی ست که نویسندگان نیز با آن درگیر هستند و فوراً خود را نشان می دهد.  

این چیزی است که من در لحظات خاصی از زندگی خود عمیقاً احساس می کنم و تجربه کرده ام: این که امکانات نامنظمی وجود دارد.

 گویا نوع جدیدی از موجودات در حال رشد از درون انسانیت هستند و شاید در بین ما که در میانه جهش هستیم از قبل در حال رشد بوده اند. حال پرسش این است پس از چندین هزارسال جهش ژنتیک چه موجودی می تواند معنوی تر از انسان بشود؟

 18.سوءتفاهم بزرگی در دموکراسی وجود دارد وقتی که می‌گوید: همه یکسان هستند.

گزاره و ایده ایی کاملا اشتباه. همه مثل هم نیستند. یا اینکه وقتی می گویند همه حقوق یکسانی دارند، معنایی کاملا اشتباه است. همه حقوق یکسانی ندارند، اما همگان این امکان را دارند که حقوق خود را به دست آورند و آن را حفظ کنند یا محیطی در زمینه رشد امکانات خود ایجاد کنند.

شما باید بر اساس تجربیات خود تصمیم بگیرید و زندگی کنید. باید تجربیات تان را بیافرینید.

اندیشه من تجربیات خودم بیرون آمده است که گاه پیشرفت هایی را به شکل روشن نشان داده است.

 19.در مجموع وقتی به موسیقی گوش می دهم  واگر مزاحتی هم نباشد به عمیق ترین مشکل از مراقبه می رسم. این یعنی همذات پنداری کامل وجودم با آنچه می شنوم:در چنین لحظاتی من به آهنگ تبدیل می شوم.درسریع ترین زمان ممکن و این معمولا فقط زمانی اتفاق می افتد که چشمانم را می بندم.

 وقتی صداها به سمت بالا می روند، من هم به سمت بالا می روم. اگر آنها وزین می  شوند، من نیز وزین می شوم. اگر نحیف و ضعیف شوند من نیز نحیف می شوم و اگر آنها پر سر و صدا شوند، من پر سر و صدا می شوم. اگر یک لحن به دو تقسیم شود، من به دو تقسیم می شوم.

یک تجربه واقعی: اینکه من تقسیم می شوم به خودم و خودم.

می توانید این را تجربه کنید : من حتی نمی فهمم چه زمانی اجرا تمام شده است. نمی دانم چه زمانی به آنها گوش داده ام یا به چه موضوعی فکر کرده ام یا  اصلا فکر نکرده ام.

 20. تنها و شبانه روز یا  در سفرها. در لحظاتی غیر منتظره که فرد از جمع جدا می شود و دیگران را فراموش می کند. گاه این لحظات را با کلمات و جملات ثبت م کنم.سپس لحظه ای فرا می رسد که شخص برای شروع آهنگسازی برنامه ریزی کرده است و مشغول ذخیره زمان است.

اگر این روند به تدریجی و آهسته صورت بگیرد دیگر نمی گویید: باید این و آن مکان را بررسی کنم و فقط به کار خود ادامه می دهید. سپس می توانید آگاهانه بخود بگویید: اکنون من هر کاری که می توانستم انجام داده ام. گاهی اوقات این روند طول می کشد… شاید سالها.

خیلی باورنکردنی است: برای مثال شما اولین اجرای جهانی خود را آغاز کرده اید اما  در حین تمرین متوجه می شوید که برخی از کارها هستند که شما درست انجام نداده اید زیرا به نظر می رسد با اثری که فکر می کردید و میخواستید انجام شود با آنچه اجرا می شود متفاوت است.

administrator
مدیر مجله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *